درکت میکنم.منم روز قبل عروسی ب پدر شوهرم زنگ زدن ک رستورانی ک برای فرداشب رزرو کردین کنسله.از استانداری و فلان جا بهمون اخطار دادن..
هیچی دیگ من ارایشگاه بودم.پدر شوهر و همسرم از یه طرف.پدر و داداشم و همسر ابجیم از یه طرف افتادن دنبال باغ.ساعت7 شب بم زنگ زدن ک باغ و گزفتیم خیالت راحت..
ینی هیچ وقت یادم نمیرع ک چ فشاری روم بود