پنجشنبه دعوامون شد. بحث داشتیم نزاشت برم آزمون استخدامی مو بدم .میگفت چون بابات گفته برو نمیزارم بری بابات مرده خونه خودشه. بعدم خواستم برم خونه مامانم گفت داری میری بهشون گزارش بدی منم گفتم اون تویی که حتی میرینی هم میزاری کف دست مادرت. اونم گفت نخیر میرینم تو دهن بابات
خیلی عصبانی شد شروع کرد به زدن من. بعدشم زنگ زد مامانم ببا ببرش اگر نه کشتمش. بعد اونم من هیچی نمیگفتم هی جلوی مامانم منو میزد. بعد مامانم گفت حق با تو این حرف بدی زده. با مامانمم کلی دعوا و بی احترامی کرد آخرم مامانمو از خونه بیرون کرد گفت تو داری دخالت میکنی
حالا چهارروز گذشته. امروز خانوادش اومدن مادرش باهاش حرف زد. من شامو اوردم گفتم میخوری گفت نه. تو این چند روزم کلا قهره باهام و جاشو جدا کرده و فقط میاد یه چی میخوره میری. دوساعت پیش بهش گفتم نمیخوای تمومش کنی؟ هر چی حرف زدم گفت نمیخوام باهات حرف بزنم. برگشتم میگم خب تو هم فلان کارو کردی. میگه دو کلوم باهات حرف زدم پررو شدی