این دوست داشتنه نقطه ضعفه دیگه، (البته از نظر من، باز یه عده نریزن رو سرم منو بخورن)
ببین من هم تجربه عاشق بودن رو دارم هم تجربه معشوق بودن
رابطه ای که توش عاشق بودم واسم سرار رنج بود، اذیت میشدم توش،با کوچکترین کارش بغض میکردم، یبار گوشیشو جواب نمیداد دیوونه میشدم هزارتا احتمال تو ذهنم میومد،عقلم کار نمیکرد ولی قلبم داشت دیوونم میکرد، و در نهایت همیشه اون سواره بود و من پیاده
ولی رابطه ای که توش معشوق بودم، ارامش داشتم یکی بود که بی نهایت دوسم داشت و ناخوداگاه منم دوسش داشتم ولی بامنطق، از روی عقل، ته دلم قرص بود همیشه، اونیکه ناز میکرد من بودم، عاقلانه تصمیم میگرفتم عاقلانه حرف میزدم، حتی اگه یروزم جواب تلفنمو نمیداد دیوونه نمیشدم فقط نگرانش میشدم وبعد با آرامش ازش میپرسیدم چرا نبودی
عشق بنظر من همش رنجه، من ترجیح دادم معشوق باشم( نظر شخصیمه منو نخورید لطفا)