سلام دوستان این موضوع دغدغه این روزهای من هست
دیروز با همسرم صحبت کردم که این بچهها امانت هستن ما بهترین روش در توانمون رو باید برای تربیتشون انجام بدیم اگر از این بچهها بپرسی که مامان بشو یا مامان بازی کنیم اول از همه میگه من توی آشپزخونه هستم دارم غذا میپزم یعنی صحنه غالب که از من تو ذهنشون هست همینه در حالی که صحنه غالب که از مادر خودم تو ذهنم هست یا مشغول کتاب خواندن بود یا عبادت و نماز درحالیکه همیشه شام و نهار ما هم پابرجا بود و ما هرگز غذای تکراری و غیر مفید نخوردیم مادرم موقع آشپزی ذکر میگفت و گاهی کتابش رو توی آشپزخونه میآورد این موارد رو که از مادرم یادم میاد از خودم که اینقدر آدم تهی شدم خجالت میکشم من چی دارم که به این بچهها بدم بهرحال ما اول باید خودمون رو اصلاح کنیم بعد بچه رو اصلاح کنیم نقش که نمیشه بازی کرد
در آخر صحبتها همسرم گفت آره درسته بهش گفتم سخنرانی نمیکنم ها دارم مشورت میکنم گفت آها آخه اگر سخنرانی بود میزدم شبکه ورزش
گفتم ببین وقت شوخی الان نیست بنظرت بچه چه تصویری از تو توی ذهنش داره؟؟؟ یه بابایی که دیر میاد پاشو دراز میکنه جلوی تلویزیون و فوتبال میبینه چه انسان ارزشمندی در نگاه بچه هستی؟؟ چی میخوای بهش منتقل کنی؟؟ گفت خوب من یه عالمه کار و برنامه نویسی کامپیوتری دارم هم کارهای تعمیری و ساخت دستگاه دارم که میتونم تو خونه انجام بدم اما آیا بچهها میذارن؟؟؟ گفتم نه اما یکبار دست میزنن دوبار اذیت میکنن اصلا ده بار انگولک میکنن دفعه بعد دیگه آچار و پیچ گوشتی رو میشناسه کمکت میکنه اینجوری ذهن بچه هم بازتر میشه
منم وقتی خیاطی میکنم مدام تنظیمات چرخ رو بهم میزنن روی پارچه و الگوها راه میرن گاهی عصبانی میشم اما خوب الان دیگه مثل اول ولع ندارن و میذارن خیاطی کنم درحالیکه خیلی کوچیکن دوسال و سه ماهه و سه سال نه ماهه هستن
یا توی آبسردکن یخچال آب میریزم اولا خیلی آب میریختن اما الان دیگه هروقت تشنه باشن میرن سراغش درحالیکه مادرشوهر م هنوز بخاطر پسر خواهرشوهرم که یازده سالشه آب توی یخچال نمیریزه
بنظرم ما باید کنار بچهها صبور باشیم و اجازه بدیم خیلی چیزها رو کمکم آزمایش کنند و یاد بگیرن
خیلی طولانی شد ولی دغدغه من و احتمالا خیلی های دیگه هست اگر شما موردی بنظرتون میرسه بگید یا جایی اشتباه میکنم زیادهروی و سهلانگاری هست بهم بگید ممنون میشم