من و خواهرم هشت سال تفاوت سنی داریم من بچه اولم و خیلی به مامانو بابام وابسته بودم قبل اون خیلی گریه میکردم خاهش التماس که یه بچه دیگه بیارن ... اما وقتی که به دنیا اومد همه چیز تغیر کرد😭☹️
یهو بزرگ شدم و مامانم خیلی ازم دور شد و از روز اول توی بیمارستان که رفته بودم خواهرمو ببینم و بابام باهام تلخی کرد(چون فکر میکرد بچه پسره ولی دختر بود خورد تو ذوقش😂) کلا دیگه بابام برام بابای سابق نشد
از خواهرم بدم میومد چون بهش حسودی میکردم یک دفعه شد مرکز توجه و مثلا وقتایی که واکسن میزدن و تا روز های بعدیش که تب میکردو اینا من کامل فراموش شده بودم
اما با گذشته زمان و بزرگ شدن هم من و هم خواهرم خیلی قدرشو میدونم و الان واقعا برام یک نعمته ولی خب به نظرم این نعمت خوب به اون تنهایی ها و کنار گذاشته شدن یکهویی من و مشکلات که برام داشت ... نمی ارزه