یکی از آشناهام مجردی یکیرو دوس داشت.وقتی ازدواج کرد به شوهرش گف من تورو نمیخام .با اون پسره در ارتباط بود اونم میگف جداشو بگیرمت.
بعد شوهرش متوجه شد اما با زور و تهدید و هر چی ارتباطشونو قطع کرد ادن پسره هم ازدواج کرد.
تا ۱۰سال از زندگی اینا گذشت و هر جا دختره اسم پسر یا حرفش پیش میومد چشاش پرمیشد هنوزم نتونستع بود اونو فراموش کنه.
تااااااا اینکه یه روز یه شماره مشکوک تو گوشی شوهرش دید و با خط خودش بهش زنگید از قضا شماره همون پسره بود.
خلاصه سرتو درد نیارم.یه مدت باهم فقط تلفنی حرف زدن یبارم از نزدیک فقطططططط صحبت کردن.
الان اون دختره میگه خوب شد که باهاش حرف زدم اون یه آشغال بوده.
درستع همچنان پروفایلشو چک میکنه اما دیگه وقتی اسمشو میشنوه قلبش تند نمیزنه.
و خودش میگه تمام ده سال زندگیم با فکر اون به خودم ظلم کردم.
الان اسی جون تو که نمیدونی بااون باشی حالت خوب میشه یانه که.
چون بهس نرسیدی فک میکنی شاخه
امیدوارم بهترین راهو انتخاب کنی