کدوم حرف خانواده شوهر

منو خالم که همون مادر شوهرمه  میریم پیاده روی برمیگردیم پدر شوهرم میگه کجا ول میگردین خالم جوابشو میده  میگه به تو چه هر جا دلمون میخواد میریم

شوهرم ب حسابش رسید

خو خوبه پشتبانته چی گف بش؟ 

من بچم شیر خشکیه و هر دفعه که برم خونه مادرشوهرم ازم سوال میکنن بچه شیر خودتو نمیخوره😑

بعد امشب مادرشوهرم دوباره گفت ...پدرشوهرم برگشت گفت مگه بچه خودشونه بهش شیر بدن😑😑😑یعنی اینکه مادر نیستی😑😑

منم وقتی داشت این حرفو میزد رومو کردم سمت شوهرم گفتم راستی فلانی فردا شب میریم فلان جا یا نه😁

رسما نابود شد😂

پدر شوهرم.

بخدا دق دارم تو گلوم ازشون خدا ازشون نگذره

منظورپدرشوهرت رونفمیدم

اینوبخون .انقد ناراحتم سال اول عروسشون شدم بجایی که اونا برام هفت سین بیارن که نیاوردن منه بدبخت وسیله خریدم براشون هفت سین درست کردم بردم براشون یه تور اکلیلی خوشکل برا زیرش گرفته بودم امسال دیدم تور انداخته تو حیاط روش عدس خشک کردن  

همسرم تک فرزنده و ایشون میگفت اصلا بنام هیچکدوم نباشه فقط بنام خودش یا پدرشوهرم باشه. کلا دوست داره همیشه تحت منت و سلطشون باشیم ولی پدرشوهرم گفت اگه قراره با یه خونه پسرمون ول کنه بذار همین اول ول کنه. 

ی مراسمی بود اونجا مث خاستگاری بعد برگشت اینو گفت

چکشی جواب بده

من معمولا خیلی رک جواب میدم و همه منو عروس زبون دراز و با سیاست میدونن😂

خیلی حرفا گفتن

ولی یادمه یبار ک رفتم خونشون با جاریم گرم گرفته بودن اما منو اصلانگاه نمیکردن حتی اگ حرفی میزدم جواب نمیدادم..البته رفتارا بدشون در نبود شوهرمه...شوهرم که هست جرات نمیکنن چیزی بگن ب شدت هم از نزدیک بودن منو شوهرم حسودیشون میشه

من زورم به شوهرم نمیرسه و اینکه هفته ای دوبار مارو میبره خونه مامانش. سر سفرشون بودیم که به شوهرم گفت یه وقت به داداشت نگی اومدید اینجا بعدمیگه همش اینجا پلاسید😔😔😔اینو کجای دلم بزارم. و همچنان هفته ای دوبار ما میریم خونشون متاسفانه

وای من فکر میکردم دیگ بدتر از خانواده شوهر من وجود

نداره . چوب خدا صدا نداره مطمین باش یه روز تقاص

پس میدن.

اینکه خواهر شوهرم سر یه جریان بهم گفت به داداشم میگم ک طلاقت بده در حالیکه من اصن تقصیری نداشتم تو اون جریان بعد ها فهمید حلالین طلبید ولی از اونموقع متنفرم 

حسود دوست داره ما باهم زندگی نکنیم 🥺

جاریم خیلی همه قبولش دارن کسیم به دروغش پی نمیبره پوستش کلفت شده

طبقه بالامونه دو روز بعد عروسیمون رفته بود گفته بود اینا یعنی ما..دعواشون شده 

پدرشوهرم اومد تا درو باز کردم دستمو پیچوند مفصل دستم پاره شد