2777
2789
عنوان

آخه چرا من خوابم نمیبره😭

55 بازدید | 4 پست

هر چی از این دنده به اون دنده میشم خوابم نمیبره. چشمام داغون خستست اما مغزم مثل جغد بیداره😂. صدای خروپف همسرم هم بدتر داغونم کرده😥

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

http://www.meshkinsalam.ir/wp-content/uploads/11681488987645341792.jpg 595w" sizes="(max-width: 300px) 100vw, 300px">بانوی عاشق پیشه ای که حدود 40 سال میهمان کوچه پس کوچه‌های اردبیل و مردم آذربایجان بود،به ندای دل خود دست نیافت اما به همت مردم اردبیل و خیرين آذربایجانی صاحب‌ خانه شد.
سوری، بانویی عاشق پیشه الموتی است که حدود 40 سال پیش به خاطر عشق به جوانی اردبیلی راهی این دیار می‌شود و از همان روز در این شهر می‌ماند. شعرا و مردم شهر اردبیل از این بانوی میهمان شهر خود افسانه‌ها و قصه‌ها ساخته اند و داستان واقعی او با قصه عشق در آمیخته و حالت افسانه واری به خود گرفته است.

“جهنمده بیتن گول” حکایتی است واقعی از ماجرای عشق‌ دختری به نام سوری از “الموت”، یکی از روستاهای توابع قزوین به یک پسر اردبیلی به اسم “ایوب” که در این روستاسرباز معلم (سپاه دانش) بوده است.این ماجرا حدود 30- 40 سال پیش اتفاق افتاده و این خانم 70 ساله هم‌اکنون بدون رسیدن به خواسته ی دل خود،40 سال است که در اردبیل زندگی می کند.

این حکایت را چند سال پیش مرحوم “عاصم اردبیلی”، یکی از شاعران برجسته معاصر به صورت نظم نوشته و در مجموعه شعر “قانلی سحر” (سحرگاه خونین) به چاپ رسانده است. داستان از این قرار است که یک پسر اردبیلی در دوره سرباز معلمی خود، در دامنه کوه‌های الموت با دختری آشنا شده و ارتباط عاطفی برقرار می‌کند. اما دوره سربازی پسر تمام می‌شود و به اردبیل باز می‌گردد. سوری به انتظار بازگشت معشوق می‌نشیند اما خبری نمی‌شود. از هر مسافری خبر می‌گیرد اما هر امیدی به ناامیدی ختم می‌شود. دخترک پاک و بی‌آلایش، رخت سفر برمی‌بندد، دل از دیار خود می‌کند، خانه و کاشانه خود را رها می کند و به سوی عشقی که او را رها کرده، می‌شتابد؛ پرسان پرسان خانه عاشق را می یابد اما وقتی زنی جوان در را به روی او می‌گشاید، متوجه می‌شود که عاشق سینه چاک او، متاهل و دارای زن و فرزند است. دیگر روی برگشتی ندارد.هم چنان نسبت به عشق خود وفادار مانده و درهوای کوی یار، عمر و جوانی را سپری می‌کند.سوری در اردبیل می‌ماند و گفته می‌شود که عشق این پسر او را دیوانه کرده است.
ماجرا به سرعت در میان اهالی پخش می‌شود و سوری مورد احترام اهالی اردبیل قرار می‌گیرد. ازآن روز سالیان درازی گذشته و آن دختر زیبا و جوان اکنون پیر شده و غبار روزگار بر چهره رنج کشیده و رنجورش نشسته اما هم چنان در خیابان‌ها و کوچه‌های شهر می‌گردد. ماجرای غم انگیز عشق سوری را که نقل محافل شده، مرحوم عاصم کفاش اردبیلی به نظم می کشد.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792