8ماهه عقدکردم 18سالمه نامزدم اوایل خوب بودباحوصله بودازگل نازک تربهم نمی‌گفت اما الان یکی دوماهه عوض شده سرم دادمیزنه فحشم میده خیلییی محدودم میکنه مثلامن تابستون برای اولین بارتواین 8ماه تنها رفتم بیرون از اون موقع تا الان چندبارسراین موضوع اشکمودراورده به من قبلاکه مجردبودم یه پسره توشهرمون خیلی منودوست داشت شمارمم ازبکی از دوستام گرفته بودوهمش پیام میدادوزنگ میزدولی من اصلادوسش نداشتم من اوایل که عقدکردم به نامزدم این قضیه رو گفتم نخواستم پنهون کاری کنم نامزدمم اوایل خب غیرتی میشدسراین موضوع ولی خب اصلامنوبابتش اذیت نمیکرداماالان چندوقته به خاطر اون موضوع ازم سواستفاده میکنه چون من یه پدروبرادری دارم که خیلی حساسن وقضیه این پسررونمیدونن نامزدم هراذیتی که میخوادمیکنه بعدشم تهدیم میکنه که اگه چیزی بگی میام قضیه اون پسرروبه باباوداداشت میگم میگم باهاش لاس میزدی درصورتی که من هیچوقت بالون لاس نزدم اون فقط مزاحم من میشدالانم که قرار بود برای امشب یلدایی بیارن من ازدوسه روزپیش ازش خواهش کردم جون خودموقسمش دادم که بذاره برم آرایشگاه یه شینیون ساده بکنم که قیمتش فقطصدهزارتومن بود ولی اون گفت زمینم به آسمون بره من پول نمیدم خودت پولشوبده منم خودم پول دارم ولی خب حس بدی بهم میده که اون به خاطر من صدتومن خرج نکنه ودلوبشکونه واشکمودربیاره دربیاره بعدآخرش صبح سرایت موضوع بحثمون شدگفت من یلدایی که آوردیم باتوهیچ عکسی نمیندازم باتوهیچ حرفی نمی‌زنم آخرش منم گریم گرفت مامانموصدازدم گفتم بیا این داره اذیتم میکنه
نامزدت چند سالشه
هر چه زودتر طلاق بگیر این شخص زندگیتو جهنم میکنه ادم سالمی نیست
از کارات فهمیدم خیلی بچه ای البته سنی هم نداری .خواهش میکنم سیاست یاد بگیر
اینجور ادما نه اصلاح میشن نه چیزی مشاورم فایده نداره اول راه داره اینکار میکنه خدا رحم کنه بعد ازدواج یکی دو سال هم بگزره خودتو بدبخت نکن
عزیزم عقد کردی تو خونواده میگن نامزدی؟ یا عروسی هم گردی؟ بنظرم ایندت میتونه با ادم بهتری ساخته بشه...پس برو مشاور و اگ دیدی نمیتونی با این شرایط کنار بیای جداشو...سنی هم نداری..من دوستم چشاشو رو این مسایل بست هرروز به فکر طلاقه اما راه برگشت نداره..
گلم انقد سریع حرف طلاقو نزن ، ولی خیلی بیشتر دقت کن خیلی بیشتر بشناسش اصلا واسه عروسی عجله نکن
چرا اینقدر زود ازدواج میکنید..در تعجبم از مادر و پدرا.خب عزیزمن بی سیاستی و حق هم داری.تحربه ات کمه.جسارت به مادر شما نباشه..یعنی حس داماد داشتن و پز دادن اینقدر مهمه...عزیزم خودتو ناراحت نکن...بخاطر هیچ مردی گریه نکن
چقدر بچه این جفتتون
چه مسائل كوچيكي رو برا خودتون بزرگ ميكنين
مامانمم اومد باهاش حرف زدگفت خب چی میشه مگه آرایشگاه بره دلشونشکون برگشته میگه نه من میگم نبایدبره اینم بایدبگه چشم مامانم ناراحت گفت اصلایلدایی نیاریداونم قطع کردوتاامروزهیچ نه زنگی زد نه پیام دادمامانم زنگ زدصبح به مامانش خیلی محترمانه وآروم گفت که اینجوری شده ولی مامان اون خیلی بدصحبت کردوهمه چیوانداخت گردن من مامان منم ناراحت شدگفت دیگه بیایدتمومش کنی طلاق بگیرن بعدباباش اومد خونمون گفت نه محمدمیگه نروتوبایدبگی چشم ماعروسیم بگیریم هرجاکه مادرمحمدگفت توبایدبری آرایشگاه
متاسفانه این اقا دیده طرفش بچه است داره خودشو ادم حساب میکنه..از اوناست که با کم محلی ادم‌میشه.
توروخدا زود ازدواج نکنید..نمیگم دنبال تکانل نباشید ولی بخدا اون عکسای اینستا و وسایل نامزدی و بریز و بپاشش اگرم تازه خونواده شوهر اذیتتون نکنن چند روزه ..ولله مدیونن مادرایی که دخترای طفلکشون رو راهنمایی نمبکنن..
