بچه ها واقعا نمی دونم چکار کنم..دلم می خواد زندگی کنم..از اول یادمون دادن موفقیت یعنی پزشکی یعنی مهندسی یعنی و......ولی هیچ کس نگفت موفقیت یعنی بهترین لحظه هارو واسه خودت رقم بزنی...یعنی وقتی صبح از خواب بیدار می شی با آب دادن به گل ها و طبیعت و نقاشی کشیدن روی بوم روزمون رو شروع کنیم...نه با حبس کردن خودمون تو اتاق فقط ریاضی و فیزیک و....بخونیم...شبا به جای با رویا های رنگی بخوابیم با استرس درس و کنکور سر رو بالش می زاریم...
الانم دیشب با دوستم در همین مورد حرف می زدم...بعد از اون مهمون اومد برامون...اول این که بگم من نه بی حجابم نه با حجاب...معمولی ام..اومدن گفتن وای تو حیفه حجابتو رعایت نکنی..گرون باش..سنگین باش...در حالی که من اصلا گرم و سبک نیستم...اتفاقا آدم سردی ام...بعد خلاصه آی چرا نماز نمی خونی چرا لاک می زنی جلو عموم و بابام و...میگن مگه تو پریود نمیشی پس چطوری غسل می زاری و فلان...یعنی ادم از خجالت می میره...واقعا نمی دونم چی کار کنم.. از طرفی هم نمیخوام ناراحت بشن...ولی خب منه ۱۶ ساله لاک نزنم کی بزنه؟من الان باید زندگی کنم...چرا نمی بینن...تو این زمونه همسن های من می رن بیرون و عشق و حال و....ولی بخدا من جایی نمیرم صبح تا شب تو خونه ام..همسن هام تو کوچه ها میبینم تو خیابونا ولی من هیچ وقت بدون خانواده جایی نرفتم....
بهم می گن کوتاه نپوش.منم رک گفتم بخر بپوشم...
دیشب می گن تو خودت و با پولدارها(یه دوست دارم که پول دارن) مقایسه می کنی بابای تو نمی تونه هر چی اونا خریدن و بخره...در حالی که خدا شاهده من اون دوستم و مثل خواهر می دونم...هیج وقت بهم حسودی نکردیم..حتی از وسایل های هم دیگه هم استفاده می کنیم..در این حد..
در کل هی گیر می دن...میگن دوستت داریم که داریم بهت می گیم وگرنه نمیگفتیم....بابا یکی نیست بگه تو اگه انقدر دوسم داشتی میگفتی جوونی کن...زندگی کن..میگفتی تا مجردی عشق و حال کن بعدا نمی دونی چه زندگی در انتظارته ولی به جای اینا می گن لاک نزن..چادر بپوش و......خسته شدم