من داستان زندگیمم هس خونو اده شوهرمن خیلی مرد سالارن بااینکه پدرشوهرم خیلی از مادرشوهرم حساب میبره وحرف اونه ولی پسراشو جوری بار اورده ک حرف اونا تو خ نه هس مخصوصا دو تااز برادرشوهرام ک واقعا غیر فابل تحملن من شوهرم تو مواقع عادی خیلی هوامو داره وقتی دعوا نکنیم مثلا تو مواقع عادی خونه مادرشوهرم جلو بقیه ن،ظرمو میپرسه برام غذا میکشه و اینکه همیشه کارای روز مره شو بهم میگه وباهام حرف میزنه بر عکس برادرشوهرام همش جلو جمع داد میزنن ک فلان چیزو بده جاریامم چن بار ب خودم گفتن ک اینا اصلا ب ما نمیکن کجا میرن چیکار میکنن ولی عوضش شوهر من عصبانی میشه بد عصبانی میشه منو میزنه ولی شوهر اونا همیشه فحش میدن اونا هم سکوت میکنن ولی من نمیتونم سکوت کنم وچیزی بگه اخرش میرسه ب کتک بعد من خواهرشوهرام و مادرشوهرام همش ب شوهرم میگن خیلی رنتو سوار خودت کردی درحالیکه من پدرم خیلی اخلاقش با مادرم عاللللییییه همش میکن زن ذلیلی فلان برادرتو ببین مرد اونه تا زنش چیزی بگه ی جوری نگاه میکنه ک میترسه ادامه بده بعد عوضش،این برادر شوهرم همه چی واسه زنش میخره ولی شوهر من نه قبلا ها خیلی میخرید ولی اونقد گفتن الان نه بعد جاریم ک بمن میگه میترسم ب شوهرم بگم دعوامون بشه اخه خواهراش همش ب شوهرم میگن برادراش هیچی واسه زنشون نمیخرن تو اینو پررو کردی درحالیکه ما باجاریم باهمیم همش میبینم ک شوهرش چقد براش وسیله میخره ولی وقتی من میگم شوهرم ب تاثیر خرف خواهر مادرش فک میگنه دروغ میگم مبخام اینم بفهمه ک برا زن میخرن