اول بگم ببخشید طولانی یه جا مینویسم ک زمان نبره
خانوما من و شوهرم خیلی عاشق همیم و بهم وابسطه ایم جوری ک شوهرم سرکارم ک میره(کارش مغازست چسبیده ب خونمون) چندین بار درروز میومد بهم سرمیزد همیشه و همه جا باهم بودیم تا حالا نشده جدا از هم جایی بمونیم
الان یک ماهه بچه دار شدیم
خیلی بینمون فاصله افتاده
بااینک جفتمون تلاش میکنیم و بهم محبت و عشقمونو بیشتر کردیم ولی شدیم عین دوتا همکار عین دوتا پرستاربچه
اصلن باهم بودنمون خوب نیس
روزی 1وعده وقت میکنیم غذابخوریم
چون من ک شب تاصب بیدار مینونم باید ظهر بخوابم
من تا صب تنهایی دق میکنم ولی باید بگذرونم ک شوهرم بتونه بخوابه ک صب بره سرکار
کنار همیم ولی دارم از دلتنگی و دوریش دق میکنم
شب تا صبم فقط میشه وریه کردن و غصه خوردن
از یه طرف میخوام تلاشمو بکنم ک سروصدا نشه و اون بخوابه ک بتونه صب بیذار بشه
از یه طرفم ته دلم میخواد بیدار بشه و بیاد پیشم.ک تنها نباشم
دیگ هیچی حالمو خوب نمیکنه
از هیچی تو زندگی لذت نمیبرم
تنها دلخوشیم دخترمه ک عاشقشم ولی واقعا فکرشم نمیکردم با اومدنش انقد بینمون فاصله بندازه
کسی مثل من بوده؟
راه حلی داره؟
دارم دیونه میشم بخدا این 1ماه اندازه1سال گذشته برام