من که برا کرونا عروسی نگرفتم لباس عروس پوشیدم و کیلیپ و اینا بود بعدم ی مهمانی جنع و جور دادیم شب رفتیم خونه یکم خسته بودیم رفتیم حموم بعدشم خوابیدیم و خیلی توی رخت خواب با هم قبلش صحبت کردیم که خوحالیم از ابنکه به خیر گذشت و بهم رسیدیم و اینا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شب عروسی مادر شوهرم و مادر بزرگم موندن خونه ما که دستمالو بگیرن بعد صبح من ریلکس اومدم دستمالو دادم مادر بزرگم اونم قشنگ بازش کرد نگاه کرد دوباره گذاشت سرجاش😐