2777
2789
عنوان

تنهایی موقع زایمان

199 بازدید | 26 پست

سلام دلم گرفته.ی ماه دیگه زایمانمه ولی کسیو ندارم که تو بیمارستان همراهم باشه.مادرم که ریه ش مشکل داره میترسم کرونا بگیره،خواهرام هم هرکدوم مشکلی دارن و نمیتونن.مادرشوهرمم میخواد بچمو که یک سال ونیمشه نگه داره.غصم گرفته چیکار کنم چقدر ی آدم میتونه غریب باشه.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم تنها بودم ترس نداره ک اگ واقعا سخته ی ماما همراه یا پرستار خصوصی بگیر

 مادر از مرگ نمیترسد...تنها نگرانی یک مادر این است که فرزندش را در دنیایی تنها بگذارد که هیچکس مانند او دوستش نخواهد داشت.
خواهرشوهرم ک میگه دانشگاه داره.دختردایی و اینا ک روم نمیشه

برای چی روت نشه عزیزم دیگه نزدیک تر از دخترخاله و دختردایی کی هست به ادم بعدشم کلا ۱ روز بستری میشی میتونه یه روز دانشگاه نره

🌸هروقت تو زندگی چیزی رو رها کردی اونوقت بهش میرسی و این یعنی یقین و ایمان🌸
تنها باشی اشکال نداره؟؟ بعنی سخت نیست

نه 

راه دور بودم تا ابجیم برسه زایمان کردم شوهرمم مراقب پسر بزرگم بود بعد زایمان ک رفتم تو بخش دوستم اومد خب اونموقع نیاز ب کمک کسی نداری البته اگ نی نی اروم باشه

 مادر از مرگ نمیترسد...تنها نگرانی یک مادر این است که فرزندش را در دنیایی تنها بگذارد که هیچکس مانند او دوستش نخواهد داشت.

عزیزم چقد دلم گرفت مثل منی  منم شوهرم با خانوادم دعواکرده بودن خانواده خودم نیومدن پیشم البته کرجم بودن .خودم و شوهرم تنها رفتیم دوتایی چقد دلگیر بود اما وقتی فهمیدن عمل شدم و حالم بده همه اومده بودن از اتاق عمل که اومدم بیرون خواهدشوهرم شوهرم مادرشوهر خاله شوهر فرداشم خاله هامو دخترخاله ها و زنداییم اومدن دیدنم .اما هیچکس مث مادرت نمیشه😢

هر طائفه ای به من گمانی دارد                                    من زان خودم چُنان که هستم هستم

کجایی؟

دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز