دقت کردم و دیدم یه چیزایی واسم عجیب عادی شدن بااینکه باید به خاطرشون لبخند رو پذیرا باشم و خدا رو شکر کنم!
مثلا قهقهه با داداش کوچیکه وقتی واسه تولدش دکلمه فی البداهه میگم،
تله پاتی من و بابام که وقتی دلم به شدت یه چیزی میخواد، خریده و میاره خونه،
وقتی دارم واسه خودم بلند بلند(!) آهنگ میخونم(بازم فی البداهه ) دوباره داداش کوچیکه با آهنگ زدن با حنجره اش همراهیم میکنه،
وقتی فیلمبرداری مامانم از تمرین واحد ورزشم آخرش به خنده ختم میشه،
وقتی...،
وقتی...،
وقتی...،
کلی وقتی هست که داره هجوم میاره به ذهنم و انگشتام واسه تایپ استراحت میخوان
خوشبختی همین چیزاییه که عجیب عادی شدن واسمون!
واسه شما چیا عجیب عادی شدن؟!