من از همه این چیزا نمیترسم فقط از ساس میترسم بحدی میترسم که کارم به بیمارستان میرسه
مامانی جونم چرا وقتی دو سالم بود رفتی منو هم باخودت نبردی چرا گذاشتی توحسرت گفتن مامان از ته دل بمونم دوستت دارم لااقل بیاتو خوابم ببینمت من حتی قیافیه تو یادم نیست
منم اوایل اینجور بودم.بعد دیدم مادر شوهرم یک شب میره قبرستون ...شبا فیلم ترسناک میبینه بعد میخوابه ...هفته ب هفته تنها می مونه خونه ی ذره خودمو جمع کردم