من وقتی فهمیدم اشک تو چشمام حلقه زد و زبونم بند اومد😕😐😑
حالا خارج از شوخی شده😕 و کلا از شکلات کاکایویی متنفره، از شیر کاکائو، اون شکلات رو بستنی، از شکلات تخته، از شکلات پشمکیا و خدایا هزار مرتبه شکر چون با شکلات کاکائویای یخچال مثل اشغال برخورد میکنه و میگه همیشه یه چیز میخری که من نمیتونم بخورم
یبارم مامانم داداشام را گذاشته بود پیش من خواهرم را برده بود دندونپزشک ،داداشا گفتن گشنمونه منم میخواستم تخم مرغ درست کنم دیدم روغن نیست هرچی گشتم پیدا نکردم روغن چرخ را ریختم تو ماهی تابه تخم مرغ درست کردم براشون بعدم با ملاق وایسادم بالا سرشون ک تا همش را خوردن.مامانم که اومد متوجه شد ی چند تا فحش جانانه ب بابام داد :همش میگفت این چی انداختی رو دنیا
ماهی عیدمون مرده بود با داداشم رفتیم خاکش کردیم تمام صورتم را با ناخن کنده بودم و هی جیغ میزدم عین زنا سر مزار
😂😂😂😂😂😂
گنجشکارو با داداشم صید میکردیم بعد میکشتیمشون😑 براشون مراسم میگرفتیم 😐بغض میکردیم😐 خاکش میکردیم😐
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
