اابجیم کوچیک بود مامانم بنده خدا کارداشت گفت بروبشورش منم اب داغ بچرو شستم انقد گریه کرد بمیرم براش خیلی موزی بودم
😂نمیخوام پز بدم، تحقیرتون کنم، سرکوفت بزنم،یا اینکه مایهداریمو به رختون بکشم،ولی جاتون خالی الان یه نیمرو خوردم با نون سنگک!!.😂!.◊🤓دو توصیه خیلی مهم:اول اینکه : هیچ وقت به انتخاب های همسرتان نخندید؛ شما یکی از آنها هستید.دوم اینکه : هیچ وقت به انتخاب های خودتان افتخار نکنید؛ همسرتان یکی از آنهاست.😉
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آخ یه بارم برای اولین بار یاد گرفتم بنویسم. اومدم با ماژیک غیر وایت برد روی در و دیوارای خونه نوشتم ...
اینکه خوبه من یه بار عموم اینا میخاسن بیان خونمون ازشون بدم میومد رو در قندون نوشتم قند گرونه کم بردارید وقتی اومدن در قندون گذاشتم مادرمم اصلا نفهمید چایی ها رو بردم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣مادرم بدبخت کلی خجالت کشید بعدش
من شهره شیطنت بودم،دختر همسایمون هم کلاسم بود یروز اومد خونمون لیوان روحی یخ را از فریزر دراوردم دزدکی دستمو زدم تو دهنم کشیدم یطرف لیوان تا یخش رفت بعد زبونم را زدم بهش گفتم ببین زبونم نمیچسبه بیا امتحان کن تا زبونش را اورد بیرون ته لیوان را گذاشتم رو زبونش چسبید جدا نمیشد مامانم دست پاچه آب داغ ریخت تو دهنش تا لیوان جدا شد ولی خون براه افتاد باهام قهر کرد تا وقتی برام کارت عروسیش را اورد هر چی تعارفش کردم نیومد داخل گفت میترسم شب عروسیم بزنی چشمم بکنی