ما خیلی اذیت میکردیم چون تعدادمون زیاد بود
ولی از همه بدتر ابحیم و سه تا از پسرعموهام بودن
هر چی فکر کردم جز اینکه ادکلن های مامانمو خالی میکردم رو خودم بعد میگفتم خودش ریخته روم من دسش نزدم
یا یه بار رفتم خونه پسر عموم اون موقع کلاس 4 بودم تازه عروسی کرده بودن امدم برا همه تعریف کردم خانمش لباس توری داره و کاندوم از خونشون اوردم با ابجیم اب میکردیم توش بازی میکردیم بابا بزرگم امد بهمون شکلات داد گفت اینا خوب نیستن رفت برامون یه کارتون برامون بادکنک خریده بود