من از نوجوونی یه نفرو دوست داشتم ولی نمیتونستم به رابطه فک کنم بزرگتر شدم ازاینکه دوسش داشتم ولی نمیتونستم به ازدواج (رابطه)باهاش فکر کنم کاملا خنثام فکر میکنم به این مسئله ولی گاهی اوقات اونم کم ولی میلی ندارم واحساسنیاز هم ندارم بعد جور دچار تضاد بودم تا اینکه بایکی تو مجازی اشنا شدم باز دوسش داشتم اونم زیاد ولی باز کششی به رابطه نداشتم به دلایلی کات کردم راحت هم فراموش کردم وبه اجبار الان بایکی ازدواج کردم اما باز هیچ کششی ندارم واحساس نیازی که میگن حتی نمیدونم چیه ممکنه اسکشوال باشم یا مشکل چیز دیگه ایه؟ممنون میشم کمک کنید من راحتم فقط از فکر بعد ازدواج گریم میگیره نمیترسم فقط میلی ندارم وبدم میاد هیچ کششی نسبت بهش ندارم😞😞
یه صلوات برای حاجتم ...به جلو میروم وادامه میدهم تنها بخاطر تو خداجون وگرنه مرگ برام شیرین ترینه
مشکل من دوست داشتنش وبخاطرش موندن نیست مشکل من ترس ازفهمیدن خانوادم از مشکلمه اجی😭
عزیزم زندگی شخصی خودته لزومی نداره خانواده ات از رابطه شما خبر داشته باشن اگه همسرت هم آدمی نیست که بتونی اعتماد کنی بهش که به کسی نگه به اونم نگو اصلا سعی کن خودت دنبال درمان باشی
بنظرم یا تنها برو دکتر یا به مامانت بگو چون مردا جنبه ندارن
ابجی تا کسی جای کسی نباشه نمیتونه درکش کنه مادرمم چند بار قبل از اینکه مشکلمو بفهمم گفتم بهش ولی فقط میگه مگه میشه فکر میکنی نمی تونه درکم کنه ابجی نمی دونم چرا هیچ کس درکم نمیکنه 😭😞💔
یه صلوات برای حاجتم ...به جلو میروم وادامه میدهم تنها بخاطر تو خداجون وگرنه مرگ برام شیرین ترینه