بابام تعریف میکرد مبگفت یه شب خواب دیدم سوار هواپیما شدم به عنوان خلبان بعد پنجره رو باز کردم دست تکون بدم به شما ها وقتی بیدار شدم دیدم نصف لحاف از درزش پاره کردم دستمم اون تو هست 🤣🤣🤣مامانم غر میزد میدوخت میگفت یوسف فردا دیگه سوار موتور شو🤣گفتم چرا میگه آخه موتور پنجره نداره لحاف پاره بشه🤣🤣