خدا منو ببخشه
منم با دوستان همگی دبستانی بودیم البته من ازهمشون کوچکتر بودم. بقالی سرکوچه بنده خدا یه پیرمرد ساده بود ما نفشه میکشیدیم هر روز عصر میرفتیم مثلا یه صدتومنی میبردیم دوستام مرده رو سرگرم میکردن که فلان خوراکی بده اونا چنده اونا چنده؟ منه ذلیل مرده هم یواشکی یه کنسرو خاویار بادمجون (کم اشتها هم بودیم) میکردم زیر پیرهنم میومدیم با نون میخوردیم... خاک تو سرم نمیدونم چرا عقلم کار نمیکرد اصلا نامردا من بچه بودم اصلی ترین کار مینداختن گردن من منم ساده
از همین تریبون یگم بقال سرکوچه مون بابت چندتا خاویار بادمجون منو عفو کن