از شوهرم بدم میاد اگه ی روزیم خیانت کردم بدونید تقصیر شوهرمه
از روحی ب هیچ عنوان تامین نیستم تو رابطه در حد صفره صفر
تو تمام این دو سال حتی ی بارم نشده لذت ببرم
نشده ی بار راضیم بکنه
اینا رو الان دارم با چشمای اشکی مینویسم
خسته ام بخدا
واسه چی شوهر کردم
تو خونه ی بابام بهتر تامین بودم فقط زندگیم شده پول و پول
من ی ادم خیلی احساسیم تو مجردیم همیشه میگفت وقتی ازدواج کنم جوری شوهرمو غرق محبت میکنم ک ...
ولی اینقد منو از زندگی زده کرده ک حد نداره
فک کنید میرم دوش میگیرم میرم لباس خوشگل میپوشم عطر میزنم همه کاری میکنم براش تا ی شب با هم باشیم اونوقت اقا فقط بغلم میکنه و میگه ی روز حسابی ....و روشو میکنه اونطرف میخابه اخه ی ادم اینقد احمق
من اگه دلم نمیخواس ک چرا ب اینقد ب خودم زحمت دادم
میدونم الان فک میکنید من چرا اینقد دنبال رابطم ولی جای من نیستین ک بدونین ....
میخام بمیرم کاش بمیرم
فکر اینکه تا اخر عمر اینجوری زندگی کنم برام عذاب اوره
اونوقت خودش ک رابطه بخاد بدون هیچ مقدمه ای کارشو تموم میکنه من هر روز و هر روز دارم عذاب میکشم هر شب ب امید اینکه اینبار درست میشه ب خودم امید میدم ولی دریغ از یک درصد تغییر
نمیتونمم دردمو ب کسی بگم
حتی نمیتونم ب مامانم بگم
بگم چی
خدایا بکشم و راحتم کن
بخدا فکر اینکه ی روز نکنه کارم ب خیانت بکشه دیونم میکنه کاش بمیرم کاش