من به جز مامانم هیچ کسو ندارم اونم یه مامان ساده و مهربون که هر کی میبینتش عاشقش میشه البته به جز شوهرمو مامانش!
باباشو خواهرشارو واقعا دوس دارم چون هر وقت مشکلی داشتیم طرف حق بودن مخصوصا باباش که مرد فوق العاده ایه و انگار یه جورایی منو امانت بابام میدونه
ولی شوهرم خیلی خاله زنکه هر حرکتیو زیر ذره بین میذاره با اینکه کلی کار واسه خونوادش کردم
اگه اومدین بقیشم میگم
نه جدایی بده بد مخصوصا اگه بچه داری
بگو ماال منم خاله زنکه
اول امضاتو پاک کن عزیزم
تضاد تاپیک و امضا جوریه که رفتارهای تکانشی رو نشون میده و مشاور خوب در این زمینه براتون مفیدتر از محیط نی نی سایته
من با خودش وقتی دوتامون تنهاییم مشکلی ندارم
ولی خیلیییی زیاد رو مامانش حساسه مامان منم به چشم دشمن میبینه
چون بابام فوت کرده بعد ازدواج یه خونه نزدیک مامانم گرفتیم
بعد یه سال گفتیم طبقه بالای خونه مامانمو بسازیم بریم اونجا
به خاطر اون مامانم همه طلاهاشو فروخت کلی وام گرفت ولی شوهرم یه قرون خرج نکرد
4ساله هربار که بحثمون میشه میگم بریم پیش مشاور هی امروز فردا میکنه بعد آشتی کردن بیخیال میشه
تکانشی نیس، صبر من لبریز شده
چون با خودش مشکلی ندارم بچه میخواستیم
ولی نمیتونم مامانمو که تنها کسمه به خاطر شوهرم بندازم دور
با اینکه از بعد ازدواج تو هر شرایطی حتی اگه از آسمون سنگ بباره میره خونه مامانش هیچ وقت اعتراض نکردم ولی در حدی شورشو درآرده که چن وقت پیش که مامانو باباش کرونا گرفتن انقد رفتو اومد تا خودشم گرفت بعدشم من گرفتم
یه خدا میدونه تو اون 2 هفته چه دردی گرفتم
ولی مامانش یه بار نگفت پسرم نیا مریض میشین بس که خودخواهه
لااقل یکی دلداریم بده
نمیتونم دردمو به کسی بگم چون از آبروم میترسم انقد که تو این چن سال سعی کردم زندگیمو خوب نشون بدم
