درسته که نتونستم ساینا بخرم نتونستیم خونه بخریم سکه هام کلی ارزون شد کلی بدهکارم ولی بازم امروز ساعت 9و9 دقیقه یه عکس سه نفره گرفتیم وفهمبدم خوشبختی بیشتر از همه اینها تو سلامتی هر سه تامون هست خدایا شکرت دست هایم به آرزو هایم نرسید اما خدا همیشه در کنارم هست
من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
دلم برای شبای خونه روستایی مادربزرگم تنگ شده شبایی که رو لحاف و تشک یخ غلت میزدیم شبایی که با صدای قور قور قورباغه ها جیر جیر جیرکا خوابمون میبرد آخ که چه آرامشیییییی
پی نوشت سکه رفتم 30 ملیون وام گرفتم ماشین بخرم تو اوج گرنی ماشین بودنشد بخرم هم همه گفتن برو سکه بخر کنم رفتم دوتا سکه خریدم این شد عاقبت ماهی یک ملیون قسط دارم نه گوشت دارم نه مرغ دارم الان هیچییییی نه میوه حقوق همسرم 1800 یک ملیون میره قسط 800 دیگه میمونه 500 کرایه واب وبرق وگاز 300 میمونه برای یک ماهم تا سه سال باید اینجوری زندگی کنم فقط جلو بچم شرمنده هستم الان تلوزیون داشت جوجه میپخت میگفت جوجه میخوام ومن وموندم فریز خالی اما بازم خدارا شکر که سالمه بچم