اوایل ازدواج شوهرم چون میدونست ما همگی نماز خون هستیم تا یه ماه به ظاهر نمازمیخوند بعد کم کم به بهونه خستگی. کارو.. ترک کرد حتی متوجه شدم خونشونم کسی اهل نماز روزه و.... نیست بهش گفتم من رو نماز و... حساسم چرا همون اول نگفتی شما اعتقاداتی ندارین گفت از این به بعد میخونم ولی جلو خونوادم روم نمیشه بذاروقتی بریم سر خونه زندگیمون.... الانم میگم دیگه کسی نیست ازش خجالت بکشی.... میگه بیخیال هر موقع اومدم بخونم خدا یه مشکلی برام پیش آورد....من چجوری قانعش کنم؟ بالاخره الگو بچمم هست نمیخوام اونم اینجوری بار بیاد
خب همون اول گفتم این خط قرمز منه اونم گفت قبوله.. بعد زد زیرش آدم بدی نیست از هر لحاظ باهام راه میاد ...
خوب اون گفته جلو خانوادم نمیخونم از خط قرمزت عبور کرده دیگه
ولش کن چه اهمییتی داره دسگه گذشته و اتفاق افتاده بنظرم برومشاور ولی خیلی انتظار نتیجه نداشته باش چون اول خودش نمیخواد دوم اصلا اینجور تربیت نشده اما ممکنه مشاور یه چیزی بگه یه راهکاری بده خوب باشه
کیبورد گوشیم کلمات رو اشتباه تایپ میکنه منم توان سر کله زدن باهاش رو ندارم پیشا پیش بخاطر غلط املایی عذر میخوام
باید براش توضیح بدی نه با دعوا نه با قهر و دلخوری تو نمازت رو بخون و هر چند روز یه بار براش بگو که اینجوری اذیت میشی شاید قبول کرد ،قبول هم نکرد به مدت بیخیال باش و برای خودت و شوهرت تو نمازت دعا کن و از خدا بخواه که سرعقل بیاد انشالله که اینجوری درست میشه
من مذهبی ام...ولی معتقدم که این شخصیه...من که نمیتونم وادارش کنم به این کار...
شوهرمن، برادراش راحت تو خونه جلو باباشون مشروب میخوردن....اینو بعد عقدمون دیدم خودم...نماز که دیگه هیچ...اما علی به خاطر من میخوند...بعد که ازدواج کردیم بهش گفتم..دیگه به خاطر من نخون..من کاریت ندارم.گف یه شیرینی خاصی داره نمیتونم نخونم...و الان مسافرت علی شده سالی یه بار مشهد...عاشق امام حسین عاشق امام رضا...دستش تو کار خیر باز شده...کلا راهش جداشده از خانواده...البته بگم که مادرشوهرم خودش بسیارخانم معتقد و باایمانی هستن..
من هرگز از رحمتخدای مهربانم ناامید نمیشم.خداجانم اونی که الان این امضارو میخونه،به همه آرزوهاش برسون💜تا اینجا اومدی اگه دوست داشتی بهم بگو برات صلوات بفرستم