من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
خدایا اون چیزی رو برام بخواه که به صلاح منه. من بهت ایمان دارم. درسته بنده بدی برات بودم. درسته زمانایی که به اون چیزی که نرسیدم. ناشکری و کفر کردم. تو منو ببخش تو بخشندهای پناهم باش که جز تو پناهی ندارم