من با شوهرم ۱۰سال دوست بودم و بالاخره با کلی سختی ازدواج کردیم امشب جاریم بعد ۴ماه اومد خونمون و ازدواج اونا سنتی بود ازدواج ما با آشنایی و عشق...سر عشق شد گفت من و حامد جان عشقمون خیلی زیاده خیلی از عاشقارو دیدیم ک ۷ ۸سال دوست بودن تهش عشقشون خاموش شد و با وابستگی ازدواج کردن ولی ما سنتی ازدواج کردیم و عشقمون ۲ آتیشست منم گفتم عشقتون همیشگی و اینا بعد گفت خدا بهمون ۲تا ثمره عشق داد گفتم خدا حفظشون کنه بعد بهم گفت عزیزم دلخور نشیا روانشناسا اینجوری گفتن من از خودم حرف درنمیارم گفتم ن عزیزم مگ ما بچه ایم ناراحتی چیه بعد زنگ زد ب مادرشوهرم چجور قربون صدقش رفت بعد قطع کرد گفت مامان بهتون سلام رسوند بعد گفت عروس اول عین بچه آدم عزیزه منم دیگ حرفی نزدم باهاشون و شوهرمم گفت کار بدی نکرد فقط حرف زد جنبه داشته باش😑😑
زر زده ولش اومده میخ اولو بکوبه مثلا
یکم زر زده به بزرگی خودت ببخش.
باید اصلا جوابشو نمسدادی
فقط با لبخند مسخره نگاش نیکردی۰
چقد زر مفت زده
اهمیت نده اصلا ....
از قدیم گفتن یارو هرچی میگه از سوز جیگرش میگه
اصلا برات مهم نباشه
میخواسی بگی آرع توخوبی گوزو 😐
والا اعصاب ندارم
بی خیال بابا، چرت گفته فتنه خانم
فرد خاله زنک و سطح پایین و کلا سمی ای به نظر می رسه. به حرفاش اهمیتی نده. کسی که تو رابطه اش احساس اسایش و عشق و خوشبختی داشته باشه بعیده سعی کنه بقیه رو اینطوری ناراحت کنه. در مورد روانشناس ها هم یه چیزی بافته دیگه اگر اینطوری بود الان تو هفتاد درصد دنیا که ازدواج سنتی منسوخ شده همه ی زوج ها بدبخت بودن....
والاماعروس اولیم این حرفا نیست.
بعدشم حالا مگه شما جای اوناروتوعشق و عاشقی تنگ کردین بیادپول عشق به شوهرش یا۲تازاییدنشو ازت بگیره.
مردم خل شدن به خدا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
