خواب دیدم که یه زمین باغچه خریدیم بعد یه قسمتی از زمین اون باغچه قبر هست یه قبرستان کوچیک در حد ۱۰ ۲۰ تا قبر بعد مرده های داخل قبر ها دستشون از قبر بیرونه این دست ها بعصیاشون سالمن بعضیاشون اسکلت شدن
بعد همسرم قصد داره اون قبرستان رو روشو بپوشونه که توی باغچه فضای ترسناکی نباشه
منم دارم از کنار قبر ها راه میرم و به دست هاشون نگاه میکنم جلوی پام یه ساعتمچی میبینم که افتاده رو زمین هرچی جلو میرم بازم ساعت مچی میبینم
بعد یه پلاستیک ور میدارم که جمعشون کنم اندازه یه پلاستیک دسته دار کوچیک میشن ساعت مچیا و همشونم گرون هستن روی زمین یه مقدار اسباب بازی هم هست که مادرشوهرم یه مقدار از اونا رو توی پلاستیک من که توش ساعت مچیا رو گذاشتم میزاره