عاشق یک پسر شده بودم خیلی ازم بزرگتر بود یادم نیست من هشت ساله بودم واسش گل میچیدم میبردم همیشه اونم خیلی دوسم داشت انقدر بغلم میکرد میبوسیدم حس خواهری بهم داشت وقتی ازدواج کرد از زنش متنفر بودم🤣🤣 بهم یکبار گفت میری زن داداشتو صدا بزنی گفتم اسمش چیه گفت سمانه نگفتم بهش😁