هر سوپرمارکتی که تو راه مدرسه می دیدم ازش خرید میکردم. چون پول همراهم نمی بردم میگفتم عمو بنویسید به حساب بابام!!!!!!
هر چی هم طرف میگفت من باباتو نمیشناسم، اصلا تو کتم نمیرفت و اصرار میکردم که به حساب بابام بنویسه!!!!
دیگه آخر بابام دوره افتاد تو سوپرمارکتا حساب منو صاف کرد ... خیلیاشون از کار من خوششون اومده بود و از بابام پولی نگرفتن
همیشه هم یا آلوچه میخریدم یا بستنی زمستونی