2777
2789
عنوان

شيطنت هاى بچگى

| مشاهده متن کامل بحث + 440 بازدید | 48 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

هر سوپرمارکتی که تو راه مدرسه می دیدم ازش خرید میکردم. چون پول همراهم نمی بردم میگفتم عمو بنویسید به حساب بابام!!!!!!

هر چی هم طرف میگفت من باباتو نمیشناسم، اصلا تو کتم نمیرفت و اصرار میکردم که به حساب بابام بنویسه!!!!
دیگه آخر بابام دوره افتاد تو سوپرمارکتا حساب منو صاف کرد ... خیلیاشون از کار من خوششون اومده بود و از بابام پولی نگرفتن  

همیشه هم یا آلوچه میخریدم یا بستنی زمستونی

اینجا که هر چی می بینم دالون ِ تنگ و تاریکه! روحِ بزرگِ من دیدی دنیا چقدر کوچیکه

عاشق آرایش کردن بودم  لوازم آرایش مامانمو یواشکی میبردم حموم 🤭کلی آرایش میکردم کلی بازی میکرد ...

واى واى   

پشت تمام ارزو هايم خدا ايستاده است                                      مديونيد تو تاپيك هاى طنز منو نياريد             

پسرعمم همسن بابامه بعدمن ازش خوشم نمیومد حس بدی بهش داشتم یکبار اومد بغلم کرد بزور چرخوند منو دور خودش مثلا باهم بازی کنه پنج سالم بود بهش گفت خب ک چی الان مثلا اصلا بازی جالبی نبود نمیگی تو نامحرمی اصلا یعنی چی ب من دست میزنی اونم توجمع خیلی ضایع شد

خدایامرسی بابت همه چیز😍

توحمام با کف موهام شنیون میکردم و میرقصیدم کلیم حال میکردم یکبارم درپوش حمام گذاشتم میخاستم استخر درست کنم واس خودم کلی خونه کمبود اب برداره

خدایامرسی بابت همه چیز😍
هر سوپرمارکتی که تو راه مدرسه می دیدم ازش خرید میکردم. چون پول همراهم نمی بردم میگفتم عمو بنویسید به ...

ما همیشه از یه مغازه خرید میکردیم حساب کتاب داشت بابام من و داداشم میرفتیم از یه مغازه دیگه میگفتیم مامانم میگه یه بیسکوییت مادر بدین چون مارو میشناختن میدونستن خواهر کوچولو داریم برا اونه بهمون میداد ما هم همین که از مغازه میومدیم بیرون میخوردیمش وقطی حسابمون حسابی سنگین شد صاحب مغازه به بابام گفته بود که اینقدر بدهی داریم بابام هم گفته بود ما که اینجا خرید نداشتیم و.... 

توحمام با کف موهام شنیون میکردم و میرقصیدم کلیم حال میکردم یکبارم درپوش حمام گذاشتم میخاستم استخر در ...

واااى  

پشت تمام ارزو هايم خدا ايستاده است                                      مديونيد تو تاپيك هاى طنز منو نياريد             
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز