دیشب یه تایپک زدم گفتم سر خوردن مشروب باهمسرم قهرم من متنفرم از مشروب خلاصه وار بگم طی دوران عقد متوجه مشروب خوار بودن همسرم و خانواده همسرم شدم ینی داداش بابا و کلا فامیلشون. طی دعوا جنگ هایی ک داشتیم قول داد نخوره تا اینکه یبار چن ماه پیش من نبودم خورده بود.اونم بهم گف و قول داد تکرا نکنه ولی دو شب پیش مهمون داشتیم طرف آورده بود اینم نشس خورد منم قهر کردم باهاش حالا امشب هی بوس بغل ولی من بی توجه اونم وقتی دید جو سنگینه چیزی نگف تا بد شام هی تخمه کشمش اینا گذاش دهنم منم تف کردم بد چن بار گف چرا اینجوری میکنی گفتم نمیخوام ازت لقمه بخورم حاملم آخه گفتم از آدم مشروب خوار بدم میاد گف حالا مگه چی شد گفتم ینی منو ب دو تا لیوان آب تلخ فروختی حاضر شدی پا رو قولت بذاری میدونی بدم میاد میری میخوری ارزششو داره بدشم اومد تو تخت منم اومدم مثل دو شب گذشته پشتمو کردم بهش بی توجه خوابیدم اونم بالش پتو برداشت رفت تو حال 😔😔بروی خوردم نیاوردم ولی حالم بده کسیو جایی ندارم درد دل کنم گفتم اینجا بگم 😭😭😭