پسره من که اونجا میمونه حتی زنگ هممیزنم به زور میاد جوابمو میده و گاها اصلا میگه مامانزنگ نزن دیگه.منم تو دلم ناراحت میشم ولی از طرفی هم خوشحالم و خداروشکر میکنم که بهش خوش میگذره.اینا بعدا همش خاطره میشه براش.
منم عاشق خونه ی مادربزرگم بودم و الان کل خاطراتم یه طرف خاطرات خونه ی مامان بزرگم یه طرف