تو دعوا نقشي نداشتيم خواهرم دمدمي مزاجه ديشب كيفش كوك نبود بد حرف زد جلو نامزدم اونم باريك بينه
گفت اين چي گفت؟
گفتم هيچي كِش نده ارامبخش خورد نميفهمه چي ميگه
اونم زودرنجه نامزدم يهو لگد زد ب قليون و انداختش
گفتم زودتر ذغالا رو جمع كن و برو فقط
اون ورفت.. با خواهرش حرف زدم
از ديروز از نامزدم واسطه اي خبر دارم، پيامامو ج نميده
ب خواهرش گفت چرا مر ديشب از اون خونه اومدم بيرون پدر زن مادر زنم زنگ نزدن مه بيا... خلاصه خواهرش گفت اگه زندگيتو دوس داري با پدر مادرت شام بياين خونه ما... خلاصه داريم ميريم دست بوسي ...
شما بودين چ ميكردين ؟