۵ ماهه عروسی کردم تو یه اتاق تو خونه مادرشوهرم زندگی میکنم مادر شوهرم بیوه اس جرات نداریم بزنیم از خونه بیرون دیشب منو شوهرم با هم رفتیم خونه بابام ساعت ۹ اومدیم باهامون قهر کرد من دیگه خسته شدم اما شوهرمو دوس دارم اونم خیلی گناه داره نمیدونه چکار کنه داریم طبقه بالا خونه اینا رو میسازیم اما مادر شوهرم بی نهایت ترسوس میگه منو تنها نزاربد اما خب منم ادمم جرات ندارم دو دقه با شوهرم برم بیرون هزار تا نوه نتیجه داره همش رو سر منن اما من هیچ نمبگم همه کارا خونشو میکنم ولی میگه بیرون نرین تو اتاق نرین همش کنار من بشینین دیگه واقعا خسته شدم الانم باهامون قهره برای من مهم نیس اما شوهرم ناراحت میشه دیگه نمیتونیم بریم خونه مامانم یا هر جا میریم باید اینو ببریم..یه راهکار منطقی بدین