دلم برا مامان و بابام یه ذره شده ،اما دوس ندارم برم شهرمون دیدنشون چون وقتی میرن داداشم و زنداداشم اخم میکنن داداشم محل نمیده ناراحت میشم قبلا اصلا اینجوری نبودن
ب داداشت اینا چ.
مگه با همدیگه زندگی میکنن
به داداشت چه مگه میری خونه اون
مامان زنگ زدم حرف زدیم کلی گریه کرد پشته تلفن ،دلم داره میترکه خدایا کاش نزدیکش بودم یواشکی میرفتم روزی یه ساعت میدیدمش
اره باهمن
منم غریبم همیشه غصه میخورم
چ میشه کرد کم کم عادت میکنی
نه خلاف نظرشون نبود ولی وقتی میرم همش تو قیافن مخصوصا داداشم
چند وقته ندیدشون؟
سعی کن اول ببینی چرا دلخورن
به اونا چه ..ناراحتن نیان ..ناراحتن از پیش مادرت اینا برن ..چه پررو...شماهم بچشون هستید
همون قدر ک اونحا حق دارن اونجا باشن شماهم حق داری .
دلتنگیت هم بیشتر میشه بعد از بچه.بهشون رو نده
زنداداشم اوایل خیلی خوبو مهربون بود کم کم عوض شد حس میکنم خیلی داداشمو یاد میده چون اون رفتارش با هممون عوض شده دیگه باهامون نمیگه نمیخنده وقتی میریم پیشش میگیره میخوابه
یعنی نمیدونی چراوقتی میری اخم میکنند؟؟؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
