مامان بابام به خاطر بیماری مادربزرگم رفتن یه شهر دیگه و من خونه عمم موندم بعد ما خیلی باهم جوریم بعد پیشه دو عمم به مامانم زنگ زد حال بپرسم گفتم بابا خوبه خسته شده یا نه؟
من خیلی باباییم منظوری نداشتم فقط گفتم خسته شده.
بعد عمم گفت که این چرتاچیه دیگه همه خستن. ساکت شو.
بعد حالا اینقدر ناراحتم که میخوام گریه کنم.
اخه من تو کارای خونه کمکشم میکنم بعد میگم نکنه یه هفته این توام عصبی