شما هم اگه دوس داشتین بگین.... ☺
🔴یادمه بچه ک بودم ی بار منو دختر خاله هام تو خونه تنها بودیم و مامانامونم رفته بودن بیرون....  بعد از اینکه یکم بازی کردیم و..... حوصلمون سر رفت...
رفتیم تو اتاق مامان بابامون ک حالا مثلا ی چیزی پیدا کنیم و باهاش سرگرم شیم... (مامانم همیشه تو کمدش پر از جایزه و خوراکی بود) ما کلی گشتیم و چیزی پیدا نکردیم.... :(
یهو من ی بسته دیدم... خیلی جالب بود بنظرم.... بسته بندی خوشگلی داشت🙊
بازش کردم... توش ی چیز مث بادکنک بود.... خیلی خوشحال شدم و نشون دختر خاله هام هم دادم.... گفتم بیاین بریم بادشون کنیم.... 
خلاصه هر کاری میکردیم حالا مگه باد میشد اون... 🙊🙈😂😂😂
تا بالاخره تونستیم ی ذره بادش کنیم.... گفتم وااا این چرا اینجوریه اخه  :( بادکنک درااااز
.... 
بعد ک مامانا اومدن دیگه نگم براتون... 😕😕
بدووون توضیح، بدووون دلیل، فقط میزدن ک چرا بی اجازه رفتین تو اتاق مامان باباتون؟؟؟؟! 😐😕( اخه حالا مگه بار اولمون بود ک بدون اجازه میرفتیم تو اتاقشون😫) 
..... 
ما همیشه سوالمون این بود ک چرا بخاطر ی بادکنک مارو اونجوری زدن😫😒😪
.... 
تا بالاخره در سال های بعدش فهمیدیم قضیه چیه 😒😐😐😐
😅😅😅😅😅😅😅😅😅 
🔴چون خیلی از اون ماجرا گذشته و کامل یادم نمیومد، کمی هم اضافه کردم.... 
❤❤💛💚💙💜