اخی چ سخت.به مادربزرگش بگو شاید بتونه ببرش تو اتاقی جایی کمتر اذیت بشی
تازه اومدم این مجل
بعد چند باری که بابام!پرتم کرده بیرون شبا دیگه اومدم هم خونه شدم برا درسم..اما روزای اول که از اوج غربت قلبم تیر میکشید صدای این بچه نمیدونم چ حکمتی بود که شاکر خداوند میشدم...خیلی روزای سختی رو پشت سر گذاشتم تا مصیبت رو هضم کنم