براشون من مهم نبودم. مادرشوهرم از اول هی زنگ میزد؛ شوهرم رو می کشوند تنهایی خونه شون. اینم می رفت و برمی گشت باهام دعوا می کرد!!
سر عقد به همه فامیل هاشون گفتن پول بیارید و طلا نیارید!!!! بعد پولها رو جمع کردند و با خودشون بردند!!
ما اون موقع پول شام عروسی رو هم نداده بودیم. از این و اون قرض گرفتیم تا پول شام رو دادیم!
اونا چون شهرستانی هستن وقتی کارت عروسی رو دیدن که اول اسم من بود قیامت کرده بودن و به هیچ کدوم از فامیل هاشون کارت نداده بودند!
من می بینم همه اش دنبال حفظ زندگی دخترهاشون هستند و همه اش دنبال اذیت و آزار من.