بچه ها یکم پیچیدس .... باید مثل معلما درخواست کنم با دقت بخونید
من داداش و همسر و بابام همکارن
یه همکار دیگه ای هم دارن ایشون چندسال پیش که من مجرد بودم هنوز رابطش با همسرم خوب بود... بعد این آقا از من خوشش میاد و منم میدونستم ولی چراغ سبز نشون نمیدادم تا اینکه یه روز ازم خواست باهم حرف بزنیم و منم قبول کردم رفتیم بیرون ولی وقت نشد اصلا در مورد ازدواج و اینا حرف بزنیم بعد ها همسرم که البته اون روز همسرم نبود هم ازم خواستگاری کرد و من بین دوراهی بودم تا اینکه یه اتفاق افتاد و یه دعوایی بین آقایی که الان همسر منه و اون آقا پیش اومد و همسر من اونو بخشید و از صاحب کارشون خواست اون آقاهه رو دوباره راه بده و شد جنتلمن و من باهاش ازدواج کردم و محل کار بابام و اون آقا و همسرمم جدا شد و همه چی خوب بود تا دوباره اینا محل کارشون یکی شد و این بار داداشم همکارشون شد و داداش و بابام از قضیه اون آقا پسره بی خبر و من و همسرمم ب رو هم نمیوردیم اصلا تا اینکه یه روز که خونه مامانم بودم بابام شروع کرد باهام دعوا کردن که تو دل اون پسره رو شکستی و دعوایی هم که توش شوهرتو جنتلمن فرض کردی همشو خودش درست کرده تا تو چشمت عزیز شه حالا من اصلا با شوهرم سر اینکه چرا اون کارو کرده دعوا نکردم ولی بعد ها هزاران دعوا سر این قضیه پیش اومد در صورتی که ما خیلی کم دعوا میکردیم
بگذریم مشکل الانم اینه که اون آقا با داداشم حسابی رفیق شده که احتمالا لج منو داراره من همینجوریم از مشکل بین همسرم و اون آقا تو عذابم حالا از یه طرف میترسم به داداشم بگم اونم با طرف بیوفته رو لج از یه طرف میترسم ازم بدش بیاد از یه طرف میترسم نگم خود اون همونجور ک ب بابام گفت به داداشم بگه...بگید من قضیه رو ب داداشم بگم خودم یا نه چه جوری بگم؟
چون من رابطم با داداشم خیلی خوبه نمیخوام بد شه مخصوصا الان که بابامم باهام سر اون قضیه سرد شده و تنها دلخوشیم داداشمه