خلاصه بعد از چندروز تاخیر رفتم یه آزمایشگاه جدید، دختره ک اومد ازم خون بگیره گفت من دستم خوبه از هرکی آزمایش گرفتم جوابش مثبت بوده😆 به شوهرم هم نگفتم دارم میرم آز بدم چون میترسیدم منفی باشه و دوباره ضایع بشم.
رفتم جواب رو بگیرم خانمه زد توی کامپیوتر و بهم گفت برم روی صندلی منتظر بشینم. رفت پیش مسئول کلشون که یه خانوم جا افتاده بود و بعد اون خانوم من رو صدا زد. بهم گفت خیلی تبریک میگم جواب آزمایش شما مثبت شده .
وااااای خداااا جوووون باورم نمیشد ، اشک توی چشمام حلقه زده بود، نمیدونستم باید چی بگم😍😁😭 گفتم واقعا؟؟ گفت بله 😊 همه شون بهم تبریک گفتن یه پسره ک اونم مسئول بود بهم گفت ایشالا عروسیش 😂😂 خخخ
خیلی خوشحال شدم، فوری رفتم و یه شاخه گل مصنوعی خریدم با یه پاکت پول ک جواب آزمایش رو بزارم توش و با گل بدم بهش.
شب که اومد خونه بهش گفتم دلم گرفته منو ببر پارک. خیلی تحمل کردم ک تا شب چیزی نگفتم بهش 😅 وقتی رفتیم بهش گفتم میخوام از زحماتت تشکر کنم و یه هدیه بهت بدم، پاکت و گل رو دادم. فکر کرده بود براش متن نوشتم و گذاشتم توی پاکت، آخه گاهی از این کارها میکردم. پاکت رو باز کرد و جواب آزپایش رو دید، داشت فکر میکرد این چیه که بهش گفتم مبارک باشه 😆 اینقدر شوکه شد ک نمیدونست باید چیکار کنه، روی چمن ها دراز کشید بهش گفتم چی شد؟ گفت یه کلمه دیگه حرف بزنی از خوشحالی داد میزنم و به همه میگم بابا شدم 😂
خلاصه منم پس از مدت ها باردار شدم، با اینکه بارداری بسیار سختی داشتم، هم از لحاظ جسمی (۹ ماه بارداری تهوع و استفراغ داشتم) هم از لحاظ روحی (چندتا از عزیزانم رو از دست دادم) ولی هردفعه به فرشته کوچولوم فکر میکردم همه چیز برام قشنگ جلوه میکرد و شاکر بودم
تا اینکه آزمایش غربالگری و جوابش مثبت بود 😣 ( مشکوک به داشتن سندروم دان)