2777
2789
عنوان

خاطره بارداری و زایمان

3582 بازدید | 88 پست

سلام

۵ سال بود نی نی میخواستیم ولی روزیمون نمیشد، چون تنبلی تخمدان هم داشتم پریودهام منظم نبودن و مجبور بودم هرماه برم آز بوم، اینقدر بی بی چک استفاده کرده بودم ک شوهرم میگفت دیگه نمیخرم برات، همه اش الکیه. از مسول های آزمایشگاه خجالت میکشیدم ولی به خو م دلداری میدادم که اینا میون این همه آدم منو یادشون نمیمونه.

تا اینکه اکایل ماه رمضان یه روز بی بی چک زدم و مثبت شد، خییییلی خوشحال شدم، فوری لباس پوشیدم و رفتم آزمایشگاه ساعت از ۱۲ گذشته بود، دو نفر مسئول اونجا بودن یه مرد و یه خانم . مرد گفت دیگه الان نمیگیریم، زنه بهش یه جوری نگاه کرد که یعنی چی نمیگیریم؟ اونم گفت آخه این خانم هربار میاد اینجا 😭😭 یعنی اینو که گفت دلم آتیش گرفت، نابود شدم واقعا خیلی دلم شکست.. خانمه دفترچم رو گرفت و گفت دو ساعت دیگه بیا جوابش رو بگیر. اومدم تو ماشین و زدم زیر گریه خیلی گریه کردم به خدا گفتم اگر ایندفعه هم منفی باشه دیگه اصراری نمیکنم تا وقتی هم باردار نشم دیگه پام رو توی این آزمایشگاه نمیرارم ، آبروم جلوی عالم و آدم رفته 😣

دو ساعت بعد اومدم و جوابم رو گرفتم، جواب منفی بود 😭😭 به خودم گفتم من الان ۵ ساله که ورزش درست و حسابی نرفتم که نکنه بچه داشته باشم و خطرناک باشه ، خیلی از غذا ها رو نخوردم و ... گفتم دیگه اهمیتی نمیدم، من زندگیم رو میکنم و هروقت خدا بخواد بهم نی نی میده.

دفعه بعدی که اقدام کردیم سریع پاشدم و رفتم حمام، هیچ کدوم از کارهایی که میگن باعث میشه شانس بارداری بره بالا رو انجام ندادم، دیگه واقعا سپرده بودم به خدا. اون ماه ورزش رفتم و کلی هم لگد به شکمم خودد، همه چی خوردم و همه کار کردم.

اون ماه هم مثل همیشه چند روز عقب انداختم با این تفاوت که اینبار یک مسافر کوچولو در شکم داشتم 😊😍

خلاصه بعد از چندروز تاخیر رفتم یه آزمایشگاه جدید، دختره ک اومد ازم خون بگیره گفت من دستم خوبه از هرکی آزمایش گرفتم جوابش مثبت بوده😆 به شوهرم هم نگفتم دارم میرم آز بدم چون میترسیدم منفی باشه و دوباره ضایع بشم.

رفتم جواب رو بگیرم خانمه زد توی کامپیوتر و بهم گفت برم روی صندلی منتظر بشینم. رفت پیش مسئول کلشون که یه خانوم جا افتاده بود و بعد اون خانوم من رو صدا زد. بهم گفت خیلی تبریک میگم جواب آزمایش شما مثبت شده .

وااااای خداااا جوووون باورم نمیشد ، اشک توی چشمام حلقه زده بود، نمیدونستم باید چی بگم😍😁😭 گفتم واقعا؟؟ گفت بله 😊 همه شون بهم تبریک گفتن یه پسره ک اونم مسئول بود بهم گفت ایشالا عروسیش 😂😂 خخخ

خیلی خوشحال شدم، فوری رفتم و یه شاخه گل مصنوعی خریدم با یه پاکت پول ک جواب آزمایش رو بزارم توش و با گل بدم بهش.

شب که اومد خونه بهش گفتم دلم گرفته منو ببر پارک. خیلی تحمل کردم ک تا شب چیزی نگفتم بهش 😅 وقتی رفتیم بهش گفتم میخوام از زحماتت تشکر کنم و یه هدیه بهت بدم، پاکت و گل رو دادم. فکر کرده بود براش متن نوشتم و گذاشتم توی پاکت، آخه گاهی از این کارها میکردم. پاکت رو باز کرد و جواب آزپایش رو دید، داشت فکر میکرد این چیه که بهش گفتم مبارک باشه 😆 اینقدر شوکه شد ک نمیدونست باید چیکار کنه، روی چمن ها دراز کشید بهش گفتم چی شد؟ گفت یه کلمه دیگه حرف بزنی از خوشحالی داد میزنم و به همه میگم بابا شدم 😂

خلاصه منم پس از مدت ها باردار شدم، با اینکه بارداری بسیار سختی داشتم، هم از لحاظ جسمی (۹ ماه بارداری تهوع و استفراغ داشتم) هم از لحاظ روحی (چندتا از عزیزانم رو از دست دادم) ولی هردفعه به فرشته کوچولوم فکر میکردم همه چیز برام قشنگ جلوه میکرد و شاکر بودم

تا اینکه آزمایش غربالگری و جوابش مثبت بود 😣 ( مشکوک به داشتن سندروم دان)

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ای کاش همه انتظارها ب شیرینی انتظار بارداری باشه...

عزیزم منم لایک کن 

حالِ دِلم خوبه چون خُدا باهامه  وگرنه                                 میدونم دَرد از هر طرف دَردِ☘🥀                                             عضو گروه آبی💙وزن اولیه۷۶💙وزن هدف۷۰                             به امیدموفقیت🖐
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز