دنیاشونم خراب کردن! نفرین نکردما...
اما به ماه نکشیده تصادف کردن خودش قطع نخاع شد ، مادرش دنده و کتف و... همه خورد شده بود ، خواهرش جفت پاهاش شکست!
خدا ببخشه یا نبخشه منو شنیدم (همه داشتن گریه میکردن خونه مامان بزرگم که دعا کنید تو کماس خواهرش و...) من خندم گرفت😄 بلند میخندیدم
مامانم یه بیشگون آبدار گرفت بیرونم کرد