انشاالله هرچه زودتر از اونجا خلاص شی صاحبخونه شی
من ب این نتیجه رسیدم ک هرچقدرم خانواده همسر خوب باشن ، یه جا زندگی کردن سخته واقعا
خواسته یا ناخواسته دخالتا زیاد میشه
چقدخوب حرف میزنین شما
میشه منوراهنمایی کنین
من سه ساله ازدواج کردم یه دختردارم ولی شوهرم بیکاره
ینی یه درآمدکوچیک داره هرماه ولی اصلاتلاش نمیکنه واسه پیداکردن کار
هرچی باهاش حرف میزنم فایده نداره
دعوامیکنم فایده نداره
ازلحاظ خوردوخوراکسختی نمیکشیم ولی خب یه قرون پس اندازنداریم
یامثلالباس اینازیادنمیتونیم بخریم
یامثلاوسایل خونه نمیتونم بخرم
مثل پرده فرش و...
حالامن چیکارکنم که بره دنبال کار😔😔😔
دیگه خسته شدم ازاین وضع
خودشم غصه میخوره ولی نمیدونم چراتلاش نمیکنه
ازحرفاش میفهمم ازحالش میفهمم غصه میخوره ولی چراتلاش نمیکنه نمیفهمم
سلام گلم تو ام غریبی؟
ممنون عزیزم ...نمیخوام ملامتت کنم اما رک بگم باز هم یکسری مشکلات به شما برمیگرده اول که شما تو سه سال دوتا بچه دارید درشرایط بسیار خطرناک ...ما میگیم بعد 3 سال به بچه فکر کنید وقتی که زندگی ثبات پیدا کرو بعد شما دوبار یک اشتباه رو تکرار کردید حالا شده و باید فکر این باشیم چرا این مشکل هست
اول که مشخص هست که شوهر شما ساپورت مالی میشه ..هم معلومه خونه بهش دادن هم کمکش میکنن این بزرگترین عیب هست ...
دوم شوهر شما میبینه اااا من بیکارم و یه زندگی سطحی دارم اما باز زنم کنارمه تازه بچه میاره و کلا دغدغش لباس خوب یا وسائل خونه هست و هیچ جا هم نمیره ..خوب حالا به نظرت باید بره سرکار ؟؟؟نه نمیره ..هرکس دیکه هم بود نمیرفت
پس شما بهش میگید اما قاطع نیستید ...صرفا یه مشکل میبینی بعد میگی دست بزن نداره و فلانه و خودتو میخوای آروم کنی که خوب یکسری نکات مثبت داره پس این یک مورد اوکی هست ...رک بگم باید قوی تر باشی اینکه دست بزن نداره یا مهربونه وظیفشه لطف نمیکنه ...و الان معضل اینجاست بزرگترین وظیفشو انجان نمیده
پس در مرحله اول قاطعانه حرف بزن نه دعوا ..میشونیش یکجا و باهاش حرف میزنید قاطع بی گریه و زاری ..بزار ببینه تغییر کردی چون مشخصه از شما ترسی نداره و با ملایمت بلده شمارو ساکت کنه و شماهم داری منفعل عمل میکنی ...نقطه ضعف آقایون مردانگیه ...بهش بگو رو چه مردانگیت حساب کنم ...کار کردنت و موقعیت اجتماعیت ؟؟؟پس فردا بچه بره مدرسه بگن شغل پدر ؟بگیم جیره خور پدرشه و میشینه خونه ؟؟؟بگو تو در و همسایه و فامیل نمیتونم سر بلند کنم ..خلاصه رو اینچیزا کار کن ...بعدم بگو نری سرکار من با همین وضعم باید برم سرکار که خرج خود توهم بدم ...بعدم به خانوادش بگو بهش کمک نکنید بزارید تو سختی بیفته که بره سرکار ...تنبل شوهرت و عادت کرده به بیکاری ....باید کاری کنی که بره سرکار نه با دعوا که بخواد از خونه بزنه بیرون تازه یه بدبختی جدید درست کنه واست ...حتی اگر ماه های اولی بترسونش که من بچه رو میندازم چون تو نمیتونی هیچکدوم از آرزوهای فرداروز این بچه هارو برآورده کنی ...بعدم بدون سروصدا حتی الکی اینور اونور زنگ بزن واسه کار که بلکم تکونی بخوره
کاملاحرفاتون درسته من سال اول اصلاتوباغ نبودم که این سرکارنمیره و...
چون احتمال داره استخدام بشه ولی یکی ازمدرکاش هنوزآماده نیست
آره درسته من خیلی کوتاهی کردم کناراومدم باهاش
فقط میشینه غصه میخوره
آخه بعضی وقتاقلبشم دردمیکنه ازاین بیشترمیترسم که اتفاقی بیفته
چندماه پیش شبانه رفتیم دکترساعت۱دکترگفتم مشکل خواصی نداری فقط فکروخیال میکنی
من تاحالابه هیچکس مشکلمونگفتم
حتی مادرش یامادرخودم
همه فک میکنن همه چی گل وبلبله
خونه کجابودخواهرمستأجریم ماهی ۶۰۰
فقط دردقلبشم خیلی میترسوندتم نمیدونم چیکارکنم
یه ذره غرمیزنم میبینم شباتاساعت چندبیداره
میفهمم قلبش درذمیکنه
کلا باید یادبگیرید به فکر حالا بعدا نباشید ..چه تضمینی هست بعدا بره سرکار یا بعدا استخدام بشه ..اصلا میشه بعدا الان چی ؟؟؟
به نظرم همین قلب درد شده واسش ملعبه که بترسونه شمارو ...نشسته خونه فکر و خیال میکنه و غصه میخوره .؟خوب به چه درد میخوره ..بهش بگو اتفاقا چون تو مردی و از خودت انتظاراتی داره که برآورده نمیکنی قلبت درد میگیره ...هرکاری کنه بهتر از نشستن تو خونه هست ...اعتماد به نفسشو از دست داده...یکم بکوبونش بعد بادش کن که توومیتونی و فلان ..ما به تو امید داریم ...تو انتظار هیچکس نباشه بلکم پاشه
شایدم منومیترسونه
ممنون خیلی حرفاتون خوب بود
پرده نداریم
الأن گفتم پرده نمیخری یاآقایی صبی نگاه میکرد
گفتم اگه نری سرکارمن بچروسقط میکنم
اول گفت باشه سقط کن
گفتم سقط میکنم میرم سرکار
یه سری قرص تواتاق داریم اومدم اتاق دروبسدم فک کنم ترسیدزوددروبازکرد
میخوام همینجوریادامه بدم ببینم چی میشه
فرداگفته میریم سقط میکنیم میدونه بعدگذشت چندساعت آروم میشم ولی ایندفعه دیگه میخوام محکم وایستم آره فردابریم
خیلی زبون بازه زبون میریزه خرم میکنه
