بچه ها من توی تاپیک های قبلم داستان عشقم و آشناییمونو کامل توضیح دادم...
داستان آشناییمون توی این لینک هست
و اینکه برای ادامه رابطه کمی دو دل بودم و قصد داشتم تمومش کنم
که دوستان لطف کردن و همه گفتن این یک سال رو هم صبر کن
اما بلاخره من همون حرفای دلم رو به عشقم زدم که اگر نمیتونه خودشو اذیت نکنه برای موندن ادامه دادن با من....
(چت هامون الان میذارم من حالم خوبه الان و دلم خواست حال خوبم رو با شما به اشتراک بذارم بخدا اینجا فقط واسه اشتراک غم و غصه و خیانت ها حرفای خاله زنگی خانواده شوهر و اینا نیست....)