نامزدممنو سرخیابون پیاده کرد و رفت سرکار
بعد ک داشتم میومدم ی بچهگربه دیدم چسبید ب پای من و میومیو میکرد واااای انقد ناااااز بود سفید و طوسی بود
خیلی کوچولو بود مامانشو گم کرده بود
منم اصلا نمیترسم از حیوونا اتفاقا عاشقشونم
بعد دیدم پاش کج شده . در رفته
بعد گرفتم دستم و نازش کردم
یجوری میو میو میکرد اصن اشکم دراومد
انقد نازش کردم خوابش برد بعد گذاشتمش زیر ی درخت و براش ی ماست کوچولو خریدم باز کردم کنارش گذاشتم
اومدم ک بلند شم یهو بیدارشد🥺
بعد ی پسره اومد گف ما تو حیاط گربه داریم میبرم پیش اون
منم گفتم باش ببر
ولی حس کردم دروغ میگه
الان وجدانم اروم نمیشه و میگم ای کاش میاوردم تو حیاط میزاشتم