گفتم که از سر اخلاق تندش و حاضر جوابیم اومدم خونه مادرم .سر بیس روز کسی دنبالم نیومد منم نفقه زدم اجرا و کلا خونوادش فقط احترام میخوان و توو مشکل ظهور نمیکنن.و تایمی ک نبودم کلی هواشو داشتن ک نبودم حس نشه.
سر دوماه با دختر توو خونه گرفتمش .البت لباس اینا داشتن و با این استناد روند طلاق توافقی جلو رفت .این اخری میگ برگرد .
یه مقدار پول ک گرفتم میگف بیار خونه بگیریم چون خونمونو داده اجاره و جهازتم بیار
منم گفتم از وسیله برقی فروختم گف دیگ هیچی نمیتونم بخرم و ...
سری بعد گف پول واسه خودت دیگ حرفشو نمیزنم هرچی از وسایل هستم بیار تا بریم
گفتم من نفقه مهریه رو بخشیدم بیا اونا رو آزاد کن
کل این جریان چقد طول کشیده
نه قبول نكن
اصلا نرو طلاق بگیر خلاص شو
وقتی بادختر دیدیش چه حالی داشتی😔
با دختر گرفتیش اونوقت میگه برگرد؟!میگفتی من بودم با یکی دیگه تقسیم کردی اونوقت الان!
بنظرم حقتو کامل بگیر به شکر خوردن بیفته!
بازم خودت میدونی.مشورت کن با بقیه
دختر اورده خونه میخوای برگردی , دلت میاد؟؟
حسی که ازدیدن خیانت توقلب ادم میشینه فراموش شدنی نیست حتی اگه ببخشی
مثلا صد تا سکه مهر کن من همش با پول الان ۴ تا سکه گرفتم .
میگ نه بار بعد با مهر منو میندازی زندان میگم بابا من تعهدتو میخوام .خونوادت کسایی دیگ بودا من همیطو بر میگشتم اما دهن بینه.اونام بعد یه سال هنوز یکی از اونایی ک انقد حرمتشونو گرفتم بم ز نزدن .
من اگ یه بار دیگ شوهر کنم باز نفقه و مهر دارم
میگم از کجا چه معلوم میخوای به همه نشون بدی ... خوره تو و خونوادتم و به دومادا بگی ببینین چط برگشت بعد این سری بندازیم بیرون و باز یه سال بدو بدو و وکیل و و توم دیگه طلاق نمیدی سرم زن میگیری
عاقلانه ازدواج كردين يا عاشقانه؟
