2777
2789
عنوان

تو تمام آرزوی منی

9139 بازدید | 248 پست

تا الان بیدارم و یادت نمیذاره بخابم

تا دو ساعت پیش بیدار بودی، تو واتس اپ دیدم آن بودی...

من واقعا دوستت دارم و میخامت و میخام هر جور شده کنار هم باشیم تا همیشه...

امشب دونه دونه حرکاتت وقتی با من گپ میزدیو با خودم مرور کردم... حرکت دستات و دو دو چشمات و بی محابا زل زدنات و یهو به خودت میومدی و تا چند دقیقه سرتو کج میکردی و سربه زیر می نداختی و در حال گپ زدن کف زمینو نگاه میکردی  و باز طاقت نمیاوردی و زل میزدی بهم حین گپ زدنمون...لبخندی که گاهی از دستت در میرفت و میشد قه قهه و سریع به خودت میومدی جمعش میکردی..‌.

یقین دارم با عشقی که از جانب من سمتت میفرستم فردا تو رو میبینم و روز خوبی در انتظارمونه، به امید دیدنت فردا❤

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اسی عزیز خیلی ببخشید خانوما فردا قراره یه اتفاقی بین منو همسرم بیفته که تکلیف زندگیم معلوم بشه ازت ...

گریه نکن عزیزم 

خدا خیلی بزرگه حواسش ب همه چی هست بخواب و توکل کن ب خودش 

فردا بهترینا در انتظارته😍😘

سلام سپیده جون خوبی از دیشب تایپیک ذخیرهامو نگاه میکردم هیچ خبری ازت نبود نگو تایپیک جدا زدی عزیزم امیدوارم امروز همونطوری باشه برات ک آرزوشو کردی منتظر خبرای خوبت هستیم 😍

بودن تو دلیل نمی‌خواهد؛ تو خودت دلیل بودنیبودن من را دلیل باش.


سلامپم امروز رفتم اداره ...روزهای دیگه ۷ و نیم ادارم ولی امروز یک ربع به هشت که ساعت کاریمونه...دقیق همون یک ربع به هشت رسیدم اداره و یکم تو پارکینگ با ماشینم ور رفتم تا رفتم بالا ساعت ۸ شد، رفتم بالا دیدم دره اتاق قاضی شعبه روبرویمان بازه... ی لحظه شک کردم(اصلا به دلم افتاده بود شاید اونم باشه ولی هیچ صدایی نمیومد گفتم لابد قاضیه تنهاست تو اتاقش) .  رفتم تو اتاق خودم با مدیر احوالپرسی کردم و مشغول حرف زدن با مدیر بودم که دیدم اون گفت یا الله و یکم مکث کرد و به همراه قاضی شعبه ما و قاصی شعبه روبروی آمد داخل(عاشق یا الله گفتناشم😔😢) ...یه کم حرف راجع به پرونده های معوق و امار و اینا حرف زدیم . ولی حس کردم قصد منو نگاه نمیکنه و قشنگ متوجه شدم از قصد داره منو نادیده میگیره ولی خوب باز خوب با هم صحبت کردیم .... همین که دیدمش باز شکر.‌‌ خیلی خوب بود خیلی ...روز خوبیو امروز شروع کردم ...واقعا دیشب حالم خیلی بد بود .خیلی خیلی دلتنگش بودم ...

جالبش اینجاست که دفتر شعبه بغلی نمیره..‌ سه تا قاصیا هر سری میان تو اتاق ما بابت امار..‌‌

ولی هی سعی میکرد منو نگاه نکنه.‌‌‌‌... اینو قشنگ حس میکردم...

طفلک ذهنش درگیره... میگفت روز اربعینم من اداره بودم


سلام سپیده جانم  امیدوارم امروزیه روز فوق العاده باشه برات. منتظر خبرای خوب هستم    

سلام، خبر خوب اینا که بهم بگه از علاقش

ولی خب همین که دیدمش کلا روزم ساخته شد

سلام سپیده جون خوبی از دیشب تایپیک ذخیرهامو نگاه میکردم هیچ خبری ازت نبود نگو تایپیک جدا زدی عزیزم ا ...

سلام

ببخشید دیگه، از سر دلتنگی زیاد دیشب پست گذاشتم

خداروشکر حسم انقدر قوی بود کار خودشو کرد....

سلام ببخشید دیگه، از سر دلتنگی زیاد دیشب پست گذاشتم خداروشکر حسم انقدر قوی بود کار خودشو کرد....

خداروشکر عزیزم همینکه خنده رو لبته باعث خوشحالی ماست گلم امیدوارم بزودی خنده ای ک آرزوی همگیمون شده مهمون لبات بشه

بودن تو دلیل نمی‌خواهد؛ تو خودت دلیل بودنیبودن من را دلیل باش.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792