خانوما سلام
لطفا اگه بیدارین کمکم کنین
خسته شدم
خیر سرم عاشقانه ازدواج کردم
خیلیم خوش بودیم باهم
تو خونواده شوهرم احترام به زن خیلی معنا نداره
نه که تو جمع بشورن بذارن کنار اما زن مهم نیست براشون
نگید چرا کردی
چون کف دستمو که بو نکرده بودم و اینکه چندوقته حدودا یک ساله اینجوری شده
چندوقت پیش عروسی رفتیم مشروب خورد حالش بد شد کلا منو و بچمو یادش رفت
به بچمون گفت دیوانه تو جمع تو راه برگشتم یدونه زد تو دهنم
بعدش تو راه پسرعمه ش و زنش پیاده شدن میانجی‌گری
اینجوری میگم فک نکنین من گلابیم
جوابشو دادم و شستمش اما قهر نکردم 😔
جلو دخترخاله مو شوهرش باز چندبار بمن توهین کرد
امشب با چندتا دوستمون که شوهره فوق العاده عاشق زنشه و همون پسر عمه شو زنش جمع شدیم
مشروب خوردن
دیدم یواشکی یه پیکشو ریخت متوجه شدم که حالش داره بد میشه گفتم نیاره بالا ضایع شه و گند بزنه به خونه مردم
پیک بعدی رو براش ریختن من گفتم بسه شوهر نخور حالت خوبه کافیه پیکو ریختم تو لیوان کثیف
خب
دیگه نمیدونید چیا که بمن نگفت
بیخود کردی
غلط کردی
نفهم
که شوهر دوستم گفت عه بسه دیگه خجالت بکش
من آب شدم
اما دیگه جواب ندادم مثل قبلنا
دیگه خستم
خورد شدم همه جا
مشروب خورده میخواستی همچین نشه/:
چه بی جنبه هست.
حالا دوستامون رفتن ولی خونه پسر عمه ش موندیم ما
اصلا جوابشو ندادم و باهاش حرف نزدم حتی نگاهش نکردم
تو خونه مدام زخم زبون میزنه و بیخود غر میزنه و بداخلاقه
مشروب کنار بره همه چی درست میشه از مضراتش بگو و اینکه گناه هم هست ی نذری کن ک بذاره کنار مشروب رو
