سلام بچه ها دلم خیلی گرفته. من خیلی خواستگار داشتم ولی عاشق یه نفر شدم و نشد بهش برسم تقصیر خودم شد صبر نکردم به اصرار ازدواج کردم گیر یه خونواده عقب افتاده افتادم مادرشوهرم خیلی اذیتم کرد دخالت میکرد به پسرش میگفت اونی که زنت داره پشت خرم هست. خیلی حرفا زشت و رکیک حتی فحش داد به خونوادم شوهرم خیلی مامانی و بچه است ازش سیر شدم یه بچه یک ساله دارم شوهرم همش میگه مردی گفتن زنی گفتن امشب جلو بچه ام موهامو کشید گریه ام گرفت بچه امم گریه میکرد دلم برای بچم میسوزه خرش شدم بچه دار شدم اوایل عروسی منو میزد هولم میداد تو در و دیوار میخواست خفه ام کنه به هیچکس نگفتم 4 ماه بعد عروسی با دختری دوست شده بود دوران عقد با همکار زنش خیلی حرفا بهم میزدن من فهمیدم بخشیدم باز عروسی اینطوری کرد باز بخشیدم خواهرشوهرا وحشی دارم به شوهرم پیام داده بودن جلو زن هرزه اتو بگیر جواب ما رو میده همه اینا تو دلم مونده دلم میخوام جدا بشم اما کسی پشتیبانیم نمیکنه دلم میخواد خودمو بکشم اما دلم برای بچم میسوزه من چیکار کنم خیلی ام مشاوره بردمش اما فایده نداره
